تنهای دوم
 
 
هایکو شعر نو شعر کلاسیک و ....
 

چیزی شبیه معجزه است

وقتی که

هرشب به خیر میگذرد

بدون آنکه

کسی به تو بگوید

شب بخیر..!

**************************

عادت ما آدم هاست

سیگار هم که کامش را دارد

زیر پا لهش میکنیم..!

**************************

ضربه ی آخر را خدا به من زد

درست همان موقعه که تو برای رفتنت

استخاره کردی و

خوب آمد...!

*************************

در ته مانده ی فنجان قهوه ام

کفش های توست

فقط نمی دانم

می روی

یا

می آیی..!


ادامه مطلب
 |+| نوشته شده در  یکشنبه دهم اردیبهشت ۱۳۹۱ساعت 18:33  توسط مدیر وبلاگ  | 

دیشب با دوستم رفته بودم رستوران

روبروی تخت ما یه دختر پسر نشسته بودن

که پسره پشتش به تخت ما بود

معلوم بود با هم دوست هستند

اتفاقی چشمم به چشمه دختره افتاد

قشنگ معلوم بود پسره عاشقه دخترست

دختره شروع کرد به آمار دادن

سرمو انداختم پایین دفعه بعدی تحریک شدم باهم نگاه بازی کردیم

خلاصه یه کاغذ برداشتمو به دختره علامت دادم

با نگاهش قبول کرد

بلند شدن

پسره جلو رفت که حساب کنه

دختره به تخته ما رسید دستشو دراز کرد کاغذ رو گرفت

براش نوشته بودم

خیـــــــلی پستی..!

 |+| نوشته شده در  چهارشنبه سیزدهم اردیبهشت ۱۳۹۱ساعت 20:13  توسط نویسنده  | 
انواع عشق + عکس www.taknaz.ir

 |+| نوشته شده در  سه شنبه دوازدهم اردیبهشت ۱۳۹۱ساعت 19:56  توسط نویسنده  | 
حافظ در صف اتوبوس


نیمه شبِ پریشب گشتم دچارِ کابوس** دیدم به خواب حافظ، توی صفِ اتوبوس

گفتم: سلام حافظ، گفتا: علیک جانم** گفتم: کجا روی تو؟ گفتا که خود ندانم

گفتم: بگیر فالی، گفتا: نمانده حالی **گفتم: که در چه حالی؟ گفتا که: بی خیالی

گفتم: که تازه تازه، شعر وغزل چه داری؟ **گفتا: که می سرایم، شعرِ سپید باری

گفتم: ز دولتِ عشق، گفتا که: کودتا شد** گفتم: رقیب، گفتا: او نیز کله پا شد

گفتم: کجاست لیلی؟ مشغول دلربایی؟** گفتا: شده ستاره، در فیلمِ سینمایی

گفتم: بگو زِ خالش، آن خال، آتش افروز؟** گفتا: عمل نموده، دیروز یا پریروز

گفتم: بگو زِ مویَش، گفتا که: مِش نموده** گفتم: بگو زِ یارش، گفتا: ولش نموده

گفتم: چرا؟ چگونه؟ عاقل شده است مجنون؟** گفتا: شدید گشته معتادِ گَرد و افیون

گفتم: کجاست جمشید؟ جام جهان نمایش؟ **گفتا: خرید قسطی تلویزیون به جایش

گفتم: بگو زِ ساقی حالا شده چه کاره؟** گفتا: شدست منشی در دفتر اداره

گفتم: بگو زِ زاهد آن رهنمای منزل** گفتا: که دست خود را بردار از سر دل

گفتم: زِ ساربان گو با کاروان غم ها **گفتا: آژانس دارد با تور دور دنیا

گفتم: بگو زِ مَحمِل یا از کجاوه یادی** گفتا: پژو‚ دوو‚ بنز یا گلف نوک مدادی

گفتم که: قاصدت کو آن باد صبح شرقی** گفتا که: جای خود را داده به فاکس برقی

گفتم: بیا زِ هُدهُد جوییم راه چاره **گفتا: به جای هدهد، دیش است و ماهواره

گفتم: سلام ما را باد صبا کجا برد؟** گفتا: به پست داده آورد یا نیاورد؟

گفتم: بگو زِ مشک آهوی دشتِ زنگی** گفتا: که ادکلن شد در شیشه های رنگی

گفتم: سراغ داری میخانه ای حسابی **گفت: آنچه بود از دَم گشته چلو کبابی

گفتم: بیا دو تایی لب تَر کنیم پنهان **گفتا: نمی هراسی از چوب پاسبانان

گفتم: شراب نابی تو دست و پا نداری؟** گفتا: که جاش دارم وافور با نگاری

گفتم: بلند بوده موی تو آن زمان ها **گفتا: به حبس بودم از ته زدند آن ها

گفتم: شما و زندان حافظ مارو گرفتی؟** گفتا: ندیده بودم هالو به این خرفتی

 
 |+| نوشته شده در  سه شنبه دوازدهم اردیبهشت ۱۳۹۱ساعت 18:50  توسط نویسنده  | 
  بالا