|
تنهای دوم
|
||
|
هایکو شعر نو شعر کلاسیک و .... |
چیزی شبیه معجزه است
وقتی که
هرشب به خیر میگذرد
بدون آنکه
کسی به تو بگوید
شب بخیر..!
**************************
عادت ما آدم هاست
سیگار هم که کامش را دارد
زیر پا لهش میکنیم..!
**************************
ضربه ی آخر را خدا به من زد
درست همان موقعه که تو برای رفتنت
استخاره کردی و
خوب آمد...!
*************************
در ته مانده ی فنجان قهوه ام
کفش های توست
فقط نمی دانم
می روی
یا
می آیی..!
دیشب با دوستم رفته بودم رستوران
روبروی تخت ما یه دختر پسر نشسته بودن
که پسره پشتش به تخت ما بود
معلوم بود با هم دوست هستند
اتفاقی چشمم به چشمه دختره افتاد
قشنگ معلوم بود پسره عاشقه دخترست
دختره شروع کرد به آمار دادن
سرمو انداختم پایین دفعه بعدی تحریک شدم باهم نگاه بازی کردیم
خلاصه یه کاغذ برداشتمو به دختره علامت دادم
با نگاهش قبول کرد
بلند شدن
پسره جلو رفت که حساب کنه
دختره به تخته ما رسید دستشو دراز کرد کاغذ رو گرفت
براش نوشته بودم
خیـــــــلی پستی..!
|
|