تنهای دوم
 
 
هایکو شعر نو شعر کلاسیک و ....
 
 
حادثه...
عشقت شبيه حادثه ای بد تمام شد
در یک غروب تلخ و مردد تمام شد

شب پرسه های عاشقی ام صبح روز بعد
باران که روی صورت من زد تمام شد

با آن که خط فاصله هامان زیاد بود
عشق تو با شکنجه ی ممتد تمام شد

صد بار گفته بود دلت دوست دارمت
دیدی چه زود یک ..دو..نود..صد...تمام شد

این ماجرا بدون وداع و بدون حرف
وقتی کسی به جای من آمد ...تمام شد.....♥

 
 |+| نوشته شده در  سه شنبه هجدهم بهمن ۱۳۹۰ساعت 17:20  توسط مدیر وبلاگ  | 
  بالا