تنهای دوم
هایکو شعر نو شعر کلاسیک و ....
حادثه...
حادثه...
عشقت شبيه حادثه ای بد تمام شد
در یک غروب تلخ و مردد تمام شد
شب پرسه های عاشقی ام صبح روز بعد
باران که روی صورت من زد تمام شد
با آن که خط فاصله هامان زیاد بود
عشق تو با شکنجه ی ممتد تمام شد
صد بار گفته بود دلت دوست دارمت
دیدی چه زود یک ..دو..نود..صد...تمام شد
این ماجرا بدون وداع و بدون حرف
وقتی کسی به جای من آمد ...تمام شد.....♥
|
+
| نوشته شده در سه شنبه هجدهم بهمن ۱۳۹۰ساعت 17:20  توسط مدیر وبلاگ |
درباره وبلاگ
شعرهای حمید میرزایی
منوی اصلی
صفحه نخست
پست الکترونیک
آرشیو وبلاگ
عناوین مطالب وبلاگ
نوشته های پیشین
هفته دوم آبان ۱۳۹۲
هفته چهارم خرداد ۱۳۹۲
هفته دوم خرداد ۱۳۹۲
هفته اوّل خرداد ۱۳۹۲
هفته سوم اردیبهشت ۱۳۹۲
هفته سوم فروردین ۱۳۹۲
هفته دوم فروردین ۱۳۹۲
هفته چهارم اسفند ۱۳۹۱
هفته چهارم بهمن ۱۳۹۱
هفته سوم بهمن ۱۳۹۱
هفته چهارم دی ۱۳۹۱
هفته اوّل دی ۱۳۹۱
هفته چهارم آبان ۱۳۹۱
هفته سوم شهریور ۱۳۹۱
هفته دوم شهریور ۱۳۹۱
هفته اوّل مرداد ۱۳۹۱
هفته سوم تیر ۱۳۹۱
هفته سوم خرداد ۱۳۹۱
هفته اوّل خرداد ۱۳۹۱
هفته دوم اردیبهشت ۱۳۹۱
هفته چهارم فروردین ۱۳۹۱
هفته سوم فروردین ۱۳۹۱
هفته دوم فروردین ۱۳۹۱
هفته اوّل اسفند ۱۳۹۰
هفته سوم بهمن ۱۳۹۰
هفته دوم بهمن ۱۳۹۰
هفته چهارم دی ۱۳۹۰
هفته سوم دی ۱۳۹۰
هفته دوم دی ۱۳۹۰
هفته اوّل دی ۱۳۹۰
هفته چهارم آذر ۱۳۹۰
هفته اوّل مرداد ۱۳۹۰
هفته چهارم تیر ۱۳۹۰
هفته اوّل خرداد ۱۳۹۰
آرشیو موضوعی
صفحه نخست
هایکو
شاعران جوان
شاعران گذشته
شاعران معاصر
داستان
نقد
نویسندگان
مدیر وبلاگ
نویسنده
پیوندها
همزاد
کتابخانه مجازی پرنیان
کتابخانه مجازی
هفته نامه پیغام بروجرد